پس از شروع نهضت پیغمبر اسلام(ص) و تشکیل اولین نطفهء جامعه و قدرت اسلامی در شبه جزیره،طبقهء اشراف و قدرتهای قبائلی هم ناچار به اسلام گرایش پیدا می کنند - یعنی تسلیم اسلام می شوند(نه مسلمان! که مسلمان شدن،غیر از تسلیم به قدرت اسلام شدن است) زیرا نمی توانند در برابر قدرت تازه پای اسلام مقاومت کنند و از این رو مصلحتی مسلمان می شوند - مسلمان سیاسی!(که امروزه،فراوان تر از آن روزگار است!) - تا قدرت اشرافی و طبقاتی خود را در قالب نظام ضد اشرافی و ضد طبقاتی جدید حفظ کنند(قاسطین.مارقین.ناکثین).مثلا رئیس قبیله ای از طرف همهء اهالی قبیلهء خود اعلام می کرد که بله،ما مسلمان شدیم!
ولی از آنجا که هدف پیامبر اسلام،ابلاغ رسالت خود بر تمام زمین و زمان بود،از این رو در آغاز نهضت،لازم بود در گوشه ای از همین دنیا که همان شبه جزیره باشد،به سرعت پایگاه مرکزی نیرومندی به وجود آورد تا از آن پایگاه،رسالت خود را در سطح جهانی و جاودانی اعلام و منتشر سازد.برای ایجاد یک چنین پایگاهی طبیعی است که نمی توانست به مرحلهء فردسازی اکتفاء کند و از ایجاد حکومت مرکزی نیرومندی،خودداری نماید.زیرا اساسا برای نیل به این هدف بزرگ،ناگزیر بود در هر وهله،نخست از طریق سه سال"فردسازی"،گروهی یا به زبان قرآن،امتی را که همان مهاجرین باشند،متشکل و مسلح سازد تا به وسیلهء این گروه بتواند قدرت و حکومتی را ایجاد کرده،رسالت خود را ابلاغ کند.بنابراین،چون بعد از مرحلهء فردسازی،مرحلهء ایجاد قدرت و حکومت اسلام،لازمهء این نهضت جهانی بود،از این رو بسیاری از اشراف قبائل،با همان خصوصیات طبقاتی و اشرافی خود،تسلیم اسلام شدند و جزو قدرت اسلام گردیدند.
از جمله وقتی پیامبر(ص) وارد مکه می شود،ابوسفیان و قریش،از روی ناچاری،مسلمان می شوند و چند روز بعد که پیامبر برای جنگ با هوازنی ها که بسیار خطرناک بودند عازم می شود،یکی از جناحهای جبههء او را تشکیل می دهند.همین قریش که چند روز پیش،مسلمان زورکی شده اند.یعنی پیامبر اسلام،پس از فتح مکه،با استفاده از وجود خصومت و تضاد میان قریش و هوازنی ها،آنها را بلافاصله برای جنگ با هوازنی ها بسیج می کند تا از زور و زرشان برای نابودی دشمنان رویاروی پایگاه مرکزی اسلام استفاده کند.یا از همین امیة بن خلف،صدها زره می گیرد که برای بودجهء نهضت تازه پا گرفتهء او،غنیمت بسیار بزرگی بود.بنابراین،پیغمبر برای تحقق این مرحلهء دوم - تشکیل حکومت قدرتمند مرکزی - از همهء قدرتها،به ناچار،استفاده می کند.
اینجاست که می بینیم در زیر این سرپوش واحد اسلام و در متن این حکومت واحد اولیه ای که در مدینه پی ریزی شده است،دو جناح وجود دارد:یکی جناح نخستین مسلمانان که با نهضت اولیهء پیامبر اسلام به وجود آمده و تشکیل شده است از توده های محرومی که برای نجات از نظام ضد انسانی و استثمار اشرافی،نخست به اسلام آمده و آنگاه به معنویت و پرورش روحی اسلام پی برده اند.
جناح دیگر،جناح اشراف است که ابتدا با آن نهضت و جناح اصیل و ضد اشرافی اولیهء اسلام جنگیدند و بعد از شکست و سقوط،به ناچار رو به اسلام آوردند تا مگر در داخل این انقلاب تازه،بتوانند منافع و روابط طبقاتی پیشین خود را در زیر لفافهء شعارها و قالبها و عناوین جدید حفظ و پاسداری کنند.
ادامه دارد...